ثمین

دفتر عشق(شعر)

آدما

بارون نمیاد که از دنیابگم

برف نمیادکه از سرما بگم

وقتی زاینده رودخشک شده

ازرعدوبادیابازازگرما بگم

وقتی روح خیلییا سرد شده

دیگه ازکدوم مهروصفا بگم

مهمونی که پُزدانه نه سرزدن

بایدازکدوم یکی ازخوبیهابگم

پرنده ها،نمیان توشهرمون

بایدازکدوم دیاروازکجابگم

سیاه شُده آسمون آبیِ شهر

چجوری از تونبودابراابگم

زندگی هامون قصه شده

ازفردوسی یاکه مولانابگم

حالاکه دست آدما خالیه

یکی بگه بایدازچیا بگم

آدمها

+نوشته شده در برچسب:آدمها,آدما,داود,ثمین,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |