ثمین

دفتر عشق(شعر)

 

نعره زنان تابه حرم می دوم
ناله کنان آه کشان می روم
تاغم دل گویم وراحت شوم
ازعملم سخت پشیمان شوم
امّانی،جراًت گفتنم نباشد
چون تورابخششی نباشد
هرحکم که خواهی بنویس
بکش و بر مزارم بنویس
که سوختست ازدردوصال
گذرانده عمری رادرخیال
افسوس که نبودست ستمکار
اما شده جزءگلچین روزگار
بودست بسیارزیباودلربا
امابودیم با او زورآزما
به حکم تومردم درجوانی
توهم بی من بکن زندگانی
چه زیباست امروزکه بیدارم
اززندگی بی رنج خبردارم
عالم دیگری انتظارم رامی کشد
ماتم سُرادست ازمسیحامی کشد
می روم بی توراحت شوم
گویی که اززندانت آزادت شوم

+نوشته شده در برچسب:آزاد,برده,ماتم سرا,بی تو,عشقورفتن,ماندن,داوود,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |